داستان ها و حكايت هاي نماز – بخش اول

تمام ادعيه هاي ماه هاي سال

داستان ها و حكايت هاي نماز – بخش اول

پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) و نماز​ در حال نماز صداي ديگ جوشان از سينه آن حضرت شنيده مي شد و يكي از همسران آن حضرت مي گويد كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) با ما سخن مي گفت و ما با او سخن مي گفتيم ولي آنگاه كه براي نماز حاضر مي شد چنان بود كه گوئي اصلا ما او را نمي شناسيم و او هم ما را نمي شناسد.

نماز در هر منزل​ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از هيچ منزلي كوچ نكرد مگر آنكه در آن دو ركعت نماز خواند و فرمود: تا اين محل روز قيامت بر نماز خواندن من گواهي دهد.

نماز و به مشقت انداختن​ پيغمبر (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) در حال نماز روي انگشتان پاي خود مي ايستاد خداوند متعال در قرآن فرمود: اي پيغمبر طيب و طاهر ما قرآن را نفرستاديم كه تو خود را به مشقت افكني و حضرت امام زين العابدين (عليه السلام) فرمود كه جد بزرگوارم رسول خدا با اينكه خدا گناهان گذشته و آينده او را آمرزيده بود با اين حال از اجتهاد و كوشش باز نايستاد و به عبادت مشغول بود تا اينكه ساق مباركش ورم كرد.

 

 

براي مطالعه ي ادامه مطلب كليك كنيد 

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.